هم سلولی...
دنیای من کوچک است...نه اینکه ظرف باورم کوچک باشد نه کوچ است ان قدر که هر کسی از راه رسید دست نوازش کشید و رفت دستانی سیاه ....خشن ... هر گوشه ای از مرا با خود کند برد نمی دانم چگونه این پازل ...تکه تکه شده را باری دیگر بچسبانم..تا مثل روز اولم بلند بلند بخندم ...ان گونه که ....فریاد خنده ها زخمی کند تن اشک های امروزم
نظرات شما عزیزان:
❥.FAR.❤.HAN.❥ + پنج شنبه 24 خرداد 1394
/ 20:57 /